English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3911 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is no joke . U این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
fields U خارج اداره یا کارخانه
field U خارج اداره یا کارخانه
fielded U خارج اداره یا کارخانه
It cannot be trifled with . It is no joking matter. U شوخی بردار نیست
A clumsy practical joke. U آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
razz U شوخی کردن
jokes U شوخی کردن
monkey business <idiom> U شوخی کردن
to crack a joke U شوخی کردن
larks U شوخی کردن
to kid U شوخی کردن
tricking U شوخی کردن
to break a jest U شوخی کردن
to cut a joke U شوخی کردن
trick U شوخی کردن
cut a joke U شوخی کردن
joke U شوخی کردن
joked U شوخی کردن
tricked U شوخی کردن
joking U شوخی کردن
lark U شوخی کردن
josh U شوخی کردن
gayety U بشاشت شوخی کردن
to play a joke on any one U با کسی شوخی کردن
fun U مطبوع شوخی کردن
mill U کارخانه اسیاب کردن
shop U کارخانه خرید کردن
shops U کارخانه خرید کردن
mills U کارخانه اسیاب کردن
shopped U کارخانه خرید کردن
to do something wrong U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
sikt U شوخی طعنه امیز کردن
to be up to something U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to get [be] up to mischief U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to play a trick on any one U زدن باکسی شوخی کردن
pranks U شوخی زننده تزئین کردن
to laugh off U با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
prank U شوخی زننده تزئین کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
indulge U زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging U زیاده روی کردن شوخی کردن
indulged U زیاده روی کردن شوخی کردن
indulges U زیاده روی کردن شوخی کردن
It wI'll boomerang. U کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
Have a jock with somebody . U شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
helms U اداره کردن
direct U اداره کردن
maladminister U بد اداره کردن
helm U اداره کردن
officiates U اداره کردن
mishandling U بد اداره کردن
mishandles U بد اداره کردن
directed U اداره کردن
mishandled U بد اداره کردن
mishandle U بد اداره کردن
stage manage U اداره کردن
stage-manage U اداره کردن
stage-managed U اداره کردن
stage-manages U اداره کردن
officiating U اداره کردن
directs U اداره کردن
wield U اداره کردن
mismanaging U بد اداره کردن
mismanages U بد اداره کردن
wielded U اداره کردن
run U اداره کردن
officiated U اداره کردن
mismanaged U بد اداره کردن
administrations U اداره کردن
wields U اداره کردن
manage U اداره کردن
maintain U اداره کردن
wielding U اداره کردن
mismanage U بد اداره کردن
administers U :اداره کردن
mans U اداره کردن
conducted U اداره کردن
managed U اداره کردن
operates U اداره کردن
manages U اداره کردن
operated U اداره کردن
rule U اداره کردن
conduct U اداره کردن
runs U اداره کردن
aminister U اداره کردن
operate U اداره کردن
managing U اداره کردن
administer اداره کردن
misgovern U بد اداره کردن
conducting U اداره کردن
man U اداره کردن
officiate U اداره کردن
administering U :اداره کردن
conducts U اداره کردن
administration U اداره کردن
manage U اداره کردن
stage-managing U اداره کردن
gestion U اداره کردن
administered U :اداره کردن
manageable U قابل اداره کردن
to give somebody the runaround <idiom> U کسی را سر به سر کردن [در اداره ای]
manhandling U باخشونت اداره کردن
steer U حکومت اداره کردن
manhandles U باخشونت اداره کردن
manhandled U باخشونت اداره کردن
manhandle U باخشونت اداره کردن
steered U حکومت اداره کردن
steers U حکومت اداره کردن
policies U اداره یاحکومت کردن
personnel management U اداره کردن پرسنلی
policy U اداره یاحکومت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
conduct U اداره کردن کشیده شدن
conducts U اداره کردن کشیده شدن
hunt U اداره کردن تازیها در شکار
maladminister U بطور سوء اداره کردن
hunted U اداره کردن تازیها در شکار
conducted U اداره کردن کشیده شدن
operated U اداره کردن راه انداختن
operate U اداره کردن راه انداختن
hunts U اداره کردن تازیها در شکار
operates U اداره کردن راه انداختن
conducting U اداره کردن کشیده شدن
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
parochiality U اداره کردن اموریک بخش یابلوک
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
to blunder away U بواسطه سوء اداره تلف کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
polices U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
handles U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
to put out of the way U سربه نیست کردن
regie U اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
sponsor U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsoring U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsors U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
moderates U اداره کردن تعدیل کردن
executes U اداره کردن قانونی کردن
moderated U اداره کردن تعدیل کردن
moderate U اداره کردن تعدیل کردن
chairman U ریاست کردن اداره کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
execute U اداره کردن قانونی کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
preside U اداره کردن هدایت کردن
moderating U اداره کردن تعدیل کردن
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
keep U اداره کردن محافظت کردن
executed U اداره کردن قانونی کردن
manipulate U اداره کردن دستکاری کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
manipulated U اداره کردن دستکاری کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
manipulates U اداره کردن دستکاری کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
executing U اداره کردن قانونی کردن
keeps U اداره کردن محافظت کردن
headquarters U اداره کل اداره مرکزی
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
He meant to help , no doubt. U تردیدن نیست که منظورش کمک کردن بود
permanent U خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
production U ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
productions U ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1اصطلاحاترنگ قرمز به فارسب
1I am good with figures,how about you?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com